محل تبلیغات شما

دست نوسته ها



دلم گرفته بود قدم هایم را میشمردم میدانستم به اول کوچه که برسم صد قدم دیگر باید بپیچم به طرف راست ، بعد ۳۱۲ قدم که بروم میرسم به خانه به قدم سیصدم که برسم باید دستم را در کیفم فروببرم و علی رقم میل باطنی ام کلید را که علاقه ی زیادی به پنهان شدن بین درزهای و پیچ و خم های کیفم دارد بیرون بیاورم،بعد کلید سوم دسته کلید را به اندازه ی ۹۰ درجگی بازویم بالا بیاورم. به خودم مهیب زدم : خسته نشدی دست از سر اعداد بردار ،همه چیز را که با ریاضیات اندازه نمیگیرند.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پخش عمده ایزوگام پیــــری به سراسر ایران